مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
بسم الله اگر طالـب نـوری دل عـاشـق! بـسم الله اگر هـست تو را رأی مـوافـق ایـنـک تـو این راه بـه ادراک حـقـایـق بنشین نفسی، این تو و این منبر صادق بـگــذار بـه آئـیـنـۀ تــو نــور بــتــابــد نـزدیک بـمـان، هرچند از دور بـتـابـد علم، اول و آخر شده در دفـتر او جمع الــمـنـةُ للَه کـه نـشـد مــنـبـر او جــمـع چونان که ملائک همه در محضر او جمع هستند فـقـیهـان همه دور و بر او جمع عـلامـه بـه عـلامـه مـفـسّر به مـفـسـّر بنگر همه را مستمع و ناظر و حاضر افـتـاده عـقـول هـمـه در پـای کـلامـش تـوحـیـد مـفـضـّـل نـم دریـای کـلامـش طبـع شـعـرا بـسـته به انـشای کـلامـش حکم فـقـهـا مُـهـر به امـضای کـلامش دور است ز درک سخـنش علم افاضل دنیا شده بیبـهـره از این بحـر فـضائل در صدق که نامآور و در علم رفیع است همواره گنهکارم و همواره شفیع است او گـوشهنـشین شب بینـور بقیع است از روضۀ تنهایی او خون دل شیعه است مائـیم و غـم بیکـسی حـضرت صادق تـنـهـا شـده تـا شـیـعـه نـمـانـد مـتـفـرّق بـوده است پـریـشـان پـریـشـانی جدش حـیران شده از روضۀ حـیـرانی جدش سنگ آمد و زد بوسه به پیشانی جدش خون میچکد از صورت نورانی جدش اشکـش شده جـاری به غـم کـرببلایش یک عمر خودش روضه گرفته ست برایش |